sms تاپ

اس ام اس و مطالب خواندنی......

sms تاپ

اس ام اس و مطالب خواندنی......

مجموعه شعر های بسیار زیبا از مریم اسدی

مجموعه شعر های بسیار زیبا از مریم اسدی 

 

اندکی شبیه دریا شده ام
همین دریایی که در حوض خانه ی همسایه است
دهانم طعم آبی گرفته 


پاهایم جلبک بسته
و در دلم هزار ماهی بی نام و نشان آشیانه کرده
باز هم نیستی
غروب چهارشنبه
و کسی ناشناس واژه های علاقه را سر می برد
و کنج آواز مردگان می اندازد

اندکی شبیه دریا شده ام
همین دریایی که در حوض خانه ی همسایه است
دهانم طعم آبی گرفته
پاهایم جلبک بسته
و در دلم هزار ماهی بی نام و نشان آشیانه کرده
باز هم نیستی
غروب چهارشنبه
و کسی ناشناس واژه های علاقه را سر می برد
و کنج آواز مردگان می اندازد
نمی دانم
شاید آخر دنیاست
که عقربه ها به بن بست رسیده اند
کاش بیایی
سر بر شانه ات بگذارم
و عریان ترین حرف هایم را
شبیه هق هق پرنده های پر شکسته
یادت بیاورم
هیچ لازم نیست دلهره ی ایینه
از روییدن باد را به رخم بکشی
من آن قدر طعم گس ایینه را چشیده ام
که محرم ترین آشنای باران شده ام
آه ، عزیزم ، رایحه ات پیچیده
بگو کجای سه شنبه ای
هنوز اما خیلی صبورم
که می نشینم و از ته ایینه برایت انار می چینم
تا کی بگویم برگرد
و تو بادبادکی را که ته دریا به جلبک ها گیر کرده
بهانه بیاوری برای نیامدنت
اصلا بگذار طعم خاکستری شب رابچشم
بگذار آن قدر شبیه دریا شوم
که تو دیگر به چشم نیایی
بگذار بمیرم و
وقتی که آمدی
مرگ مرا به عنکبوتم تسلیت بگو

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تو اگر لب تر کنی
دیر یا زود
بارانی ام را می پوشم
و به دیدن باران های تمام روزهای هفته از سال نیامده می روم
به خاطر تو ، مخاطب
دیر یا زود
آسمان را جواب می کنم ، دریا راخراب
تو فقط لب تر کن
آه ، چه قدر خوبم من در این ساعت خوابیده
چه قدر خوبم
وقتی که می گویی
مراقب دختری که ته ایینه ات شاعر می شود باش
چه قدر خوبم
وقتی که هر چند بی بروز ، بی واژه ، بی اتفاق
اما هستی
سبز و ساده و آرام
می نشینی و از خورشید عریان دوشنبه ها حرف می زنی
که ترس از سفر کبودش می کند
و از هلال ماهی
که در ایینه ام کاشته ام
و ناشنیده می دانی
هر سال زمستان پر از عطر بابونه می شود
نگاهم می کنی
دهانم طعم آبی می گیرد
نگاهم می کنی
آسمان بنفش می شود
بنفشه می بارد
دریا طعم نارنج می گیرد
نارنجی می شود
نگاهم می کنی
ساعت بیدار می شود
عقربه ها راه می افتند
به هشتاد می رسند
نگاه تو روی نت سی قفل می کند
نگاه من کلید سل می شود
قفل را باز می کند
آه ، چه قدر خوبم
وقتی که بی بروز ، بی واژه ، بی اتفاق
اما هستی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من آهسته آمدم کنار وقفه ای از دریا
رو به روی کبوتری که از غروب می وزید
چشم به راه آوازی که دریا
از آغاز پرنده زیر گوش بچه ماهی ها خوانده بود
به یقین می دانی به چه فکر می کردم
گفته بودی
خودت با دریا کنار بیا
تمام دریاهای دنیا دو ساحل دارند
من کنار دریا می ایم ، من با دریا کنارمی ایم
من با باد ، با باران ، با ایینه و زمستان
من کنار تو می ایم ، من با تو کنار می ایم
من با هر چه آسمان سرکوب شده
و هر چه سنگسار ایینه و مهربانی
و هر چه منطق بی دلیل
کنار می ایم
تو چه می دانی که در این یک شنبه ی عزیز که بوی تنبکو می دهد
چه قدر به بن بست کلمه رسیده ام
می خواهم انکار کنم که شاعرم
و یک سکوت هزار ساله بر لب کبود هر چه باران بی مورد
من خودم را اواسط دیروز جا گذاشتم
کسی که امروز کنار تو می اید
یک مرده ی منطقی است
حالا می توانی آسوده باشی
من کنار تو آمده ام
من با تمام تو کنار آمده ام

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چیزی شبیه دریا
چیزی شبیه آتش
شبیهن چشمان تو
وقتی آهسته از لای سکوتی سبز نگاهم می کنی
واژه ای
کبوتری
دریایی
و یا شاید ستاره ی کوچک سبزی
درون من زاده می شود
واژه ای که احتمالا تمام پاییز تو را بابا صدا می کند
واژه ای ساده و آسوده
که پیله ی پروانگی اش را مو به مو برایت تعریف می کند
حالا بیا به دوشنبه ی من
کنار پنجره ای از اضطراب باران و خیابان
و زستانی از کودک و کبوتر و برف
که نمی داند تکلیف این همه آدم برفی که در حوالی خوابش پرسه می نند چیست
یاد آن جمعه ی خلوت از جنس بوسه افتادم
همان جمعه
که آوازی سپید از آسمان بارید
می ترسم ، ستاره ی سبز من
از آدم برفی های عریان
که به نگاه معطر ما
حسودی می کنند
از سایه های بی پروا
حتی از پررنگی چای
و بی رنگی برف و ترانه
صدای گریه ی جوجه ای می اید
که رؤیای سه شنبه را
روی برف ها پیدا نمی کند
ساعتم قارقار می کند
کلاغ روی آنتن خانه ی همسایه
تیک تک سر می دهد
می ترسم
دیگر نگو چرا
شاید از نبودن کسی مثل تو
شاید از بودن تو
در آخرین دقیقه ی
علاقه و اقاقی
شاید از واژه ای که درونم زاده شده
می ترسم
با آن که می دانم
قد همان صبح جمعه ی آخر دی ماه
دوستم داری

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بهار نوزاد است
ستاره نوزاد است
سیب نوزاد است
بیا با هم عهد ببندیم پا به پای سیب گریه کنیم
پا به پای ستاره و بهار
تا بزرگ شویم
تا ترکه ی انار خواب سیب و ستاره را زخم نکند
تا کسی شبیه خاکستر پا به خلوت دریا نگذارد
بیا با هم بزرگ شویم
با آوازی متمایل به ایینه های شمال
بیا با هم بزرگ شویم
بیدارم ، شرجی مهربان من
همراه باد ارغوانی ساز بزن
بیدارم
تا نگاه نوزادم در آغوش چشمان تو
قد بکشد
قد بکشد رو به جانب شمال
رو به علاقه ، به حوالی اقاقی
حتی برای شنیدن یک دوستت دارم ساده
گوش هایم نوزادند
که نمی گویی که نمی شنوم
بیدارم ، از هر پنجره ای بیدارتر
و نشانی برهنه ی کوچه ی نیامدنت را خوب می دانم
و حتی لب دریا را بارها بوسیده ام
و حتی میان گهواره هم عمری به عمد
همسن سیب وامانده ام
حالا ، ستاره ی سبز من ، بی تعصب بگو
بر می گردی با هم بزرگ شویم ؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دست های شرجی تو
شمالی ترین دقیقه ی دیروز
روی شانه ی من قد می کشید
و به دریا می رسید
هیچ فکر میکردی ته فنجان لب طلایی ام دریایی باشد
و هر روز کبوتری بال بسته
در ساحلش بنشیند و قهوه بنوشد
و تمام چهارشنبه سوری های دنیا
مثل همین شب نارس
آتشی در دل دریا روشن کند
و کنار آن بنشیند
و با کسی به لهجه ی انار تخته نرد بازی کند ؟
نگو که هیچ وجه مشترکی بین ایینه و کبوتر و دریا نیست
تمام ایینه های دنیا به دریا می ریزند
و تمام کبوترهای دنیا ته دریا آشیانه می کنند
اگر باور نمی کنی
پنجره ی باران خورده ات را باز کن
چند سطر پس از باران
ببین خورشید در چه سکوت سبزی فرو رفته
گمان می کنم لی آ÷رین جمعه ی سال بارانی ام را جا گذاشتم
پنجره ام را جا گذاشتم
و شانه ام را که دست های شرحی تو روی آن قد می کشید
آه ، مهربان شرجی من
کنار همین شمعدانی هی شعر من بنشین
هیچ کس اندازه ی آسمان دروغ نمی گوید
هیچ بارانی پنج شنبه ی مرا
از عطر ارغوانی یینه تر نکرده
تا چه رسد به خاطرات شرجی کنج دی ماه پارسال
حالا هرکس برای من مریم بیاورد
گهواره هم می آورد
هر کس انار بیاورد
یوان پر از عطر پونه هم می آورد
هر کس دریا بیاورد
فنجان لب پریده هم می آورد
گمان می کنی چرا حوالی قنوت دست هیم را به آسمان سپردم ؟
هیچ کس به من نگفته بود
خدا میان گهواره ی قمری هاست
بالی عقربه های اردی بهشت
بی باور شنیدم ، شمالی ترین دقیقه ی دیروز
خدا با لهجه ی یاس
مرا به نام کوچکم صدا می کرد
من رأس غروب هر اتفاق
پیاله ی آب پشت سر خورشید می ریزم
و خورشید تشنه
رأس طلوع هر واژه زلال از یینه ام می چکد
به خود خدا خراب تر از آنم
که کسی شمعدانی هی شعرم را بچیند
و در یوان بن بست ماه بکارد
دلم حالا بری بوسه های شرجی ات تنگ شده
دوستت دارم
قدر ریحه ی خدا که لی چادر گل دار آسمان پیچیده
دوستت دارم
قد تمام لحظه های شمالی سالی که پشت یینه جا گذاشتم
سال و علاقه و اقاقی و کبوتر و یینه
تحویل شدند
سیب و سبز و سکوت برایم بیاور

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوشنبه از خودمان است
بنشین و بلند بلند سکوت حرف های مرا گوش کن
هر کس به دیدنم آمد مریم و ریواس دستش بود
تو اما با خودت کمی از حروف باران بیاور
حرف هایم تشنه اند
نمی دانم چرا سایه ات را از روی رؤیاهایم پر می دهند
از روی دیوار همسایه
از روی سیگار
از روی سکوت ؟
راستی دارم یاد می گیرم ساده دروغ بگویم
بگویم حالم خوب است
بگویم
حالا تو قضاوت کن
وقتی دروغ می گویم شبیه کلاغ نمی شوم
شبیه قار قار
شبیه آنتن خانه ی همسایه ؟
صدایی می اید
صدایی که بی شباهت به ستاره نیست
صدایی از پرنده ای که تازه بوسیدن را یاد گرفته
شاید هم باز دروغ بگویم
پرنده ای که بوسیدن بداند آواز را فراموش می کند
ببین گلم
ببین چه قدر کلمه کنار هم می چینم تا توئ زاده شوی
تو از جنس کلمه و آوازی
تو از جنس شهریور و سکوتی
بیا بنشین کنار این همه کلمه
کنار دست هایم
کنار دی
شب بوی مهتاب گرفته
پنجره بوی باد
من بوی خواب
حالا دو شنبه رو به قبله ی ترانه جان می دهد
و سه شنبه با سلام زاده می شود
در آشیانه ی سه شنبه دو تخم کبوتر چاهی ست
جوجه ها که سر از تخم در آوردند
سه شنبه های تقویم پر از پر می شود
پر از پرواز
حالا بیا کنار سهمی از دل تنگی من بنشین
می خواهم رنگ چشم هایت سکوت کنم
می خواهم تا آخر دنیا
تا آخر ایینه ببوسمت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

باورت می کنم
نه این که فکر کنی تسلیم شده ام ، نه
تنها نمی خواهم جای مریم ، نم نم برایم
دستمال کاغذی و گل گاوزبان بیاوری
نمی خواهم دقیقه ای حتی
سکوت همرنگ چشم هایت را زرد بنویسم
من فکر می کنم
سبز و ستاره
در فهم هر باران ساده نیست
در فهم هر آسمان صاف علاقه هم نیست
مثل کوچه هایی که همیشه کوچک می مانند
مثل شکارچی دریا
که شبی در ساحل نشسته بود
و آبی هذیان می گفت
مثل یخچال که همیشه
بوی گل یخ می دهد
باورت می کنم
ایینه از سرم گذشته است
گمان می کنی بیهوده
این همه کلمه به هم می بافم ؟
و یا در چشم زمستان بیهوده
لنز سبز گذاشته ام ؟
باورت کرده ام
از همان ابتدای سلام
از همان ابتدای سکوت
حالا سایه در سایه
سطر به سطر
سال در سال
پشت پلک هر سه شنبه که باشی
دوستم داری
من چیزی شبیه آب کم دارم
مرا به دریای سبز می بری ؟
مرا به ساحل سیب ؟

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

گاهی که رنگ چشمان تو را گم می کنم
پاییز می شوم
و باد لهجه ای زرد
کشان کشان
هلم می دهم تا سنگسار علاقه
همین کافی نیست که پلک نزنی ، گلم ؟
حالا شب به نیمه های عقربه می رسد
و من فکر می کنم دیروز سر انگشت پنجره
روی کدام سطر کوچه بود
که پاورچین و ساده
به آغوش تو ریختم
راستی ، کجای شب بودی که خواب زمستان سفید شد ؟
پنجره پیش بینی کرده بود
مرا که ببوسی برف می گیرد
حالا در عمق زمستان
کبوتری با آوازی از جنس سیب
روی لب هایم آشیانه کرده
کبوتری سبز که در ایینه پرواز می کند
چشم به راه کدام واژه از دهان دریایی ؟
باور کن
هیچ ستاره ای قبل از آسمان متولد نشده
نخ بادبادک نگاهت را پایین بیاور
به من نگاه کن
تمروز پنجم پنجره است
و من اندازه ی همین آسمان برهنه
دوستت دارم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

همه چی آرومه / تو به من دلبستی

این چقد خوبه که / تو کنارم هستی

همه چی آرومه / غصه ها خوابیدن

شک نداری دیگه / تو به احساس من

همه چی آرومه / من چقد خوشحالم

پیشم هستی حالا / به خودم می بالم

تو به من دلبستی / از چشات معلومه

من چقد خوشبختم / همه چی آرومه

تشنۀ چشماتم / منو سیرابم کن

منو با لالایی / دوباره خوابم کن

بگو این آرامش / تا ابد پابرجاس

حالا که برق عشق / تو نگاهت پیداس

نظرات 1 + ارسال نظر
mohammad جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ق.ظ

affarin

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد